جدول جو
جدول جو

معنی ا زیرکا - جستجوی لغت در جدول جو

ا زیرکا
کنایه از ریشه کن شن افراد یک دودمان، آب زیرکاه، موذی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازیراک
تصویر ازیراک
زیراکه، برای اینکه، ازاین روکه، ازاین جهت که، برای مثال طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک / طاعت و علم است بند و فند زمانه (ناصرخسرو - ۳۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازیرا
تصویر ازیرا
از برای این، برای این، ازاین جهت، برای مثال بگو دل را که گرد غم نگردد / ازیرا غم به خوردن کم نگردد (مولوی۲ - ۲۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
ازایراک. زیراکه. از این رو که:
طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک
طاعت و علم است بند و قید زمانه.
ناصرخسرو.
مر جان تو مرجان خدایست ازیراک
از حکمت و علم آمده مر جان ترا جان.
ناصرخسرو.
ما خود ز تو این چشم نداریم ازیراک
ترکی تو و هرگز نبود ترک وفادار.
سنائی
لغت نامه دهخدا
شهرکیست بناحیت پارس از میان پسا و داراگرد، آبادان. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ازایرا. زیرا. برای این. از برای آن. (جهانگیری). از آن جهت. بدین سبب. بدین علت. لاجرم. لهذا. (برهان). علی هذا. بنابراین: اکنون ایشان ملک بکسی دیگر دادند، ازیرا که من (بهرام گور) غایب بودم. (ترجمه طبری بلعمی).
بدو گفت من دخت ده مهترم
ازیرا چنین خوب و گندآورم.
فردوسی.
چنان شاهزاده جوانرا بکشت
ازیرا جهان گشت با او درشت.
فردوسی.
همه داد کرد و همه داد دید
ازیرا که گیتی همه باد دید.
فردوسی.
چو دانا توانا بد و دادگر
ازیرا نکرد ایچ پنهان هنر.
فردوسی.
همی گفت اگر من گنه کرده ام
ازیرا به بند اندر آزرده ام.
فردوسی.
تهمتن ز پیوندشان سر بتافت
ازیرا سزاوار خود کس نیافت.
فردوسی.
ستانی همی زندگانی مردم
ازیرا درازت بود زندگانی.
منوچهری.
تابناکند، ازیرا که دو علوی گهرند
بچگان آن بنسب ترکه ازین باب گرند.
منوچهری.
دلم از غم همیشه ابردارد
ازیرا زین دو چشمم سیل بارد.
(ویس و رامین).
زفتحش کنیت آمد وز ظفر نام
ازیرا یافته ست از هردوان کام.
(ویس و رامین).
ازیرا خامۀ یزدانش خوانند
رسول نامۀ یزدانش دانند.
ناصرخسرو.
با نیک بنیکی بکوش ازیرا
بد جز که سزاوار بد نباشد.
ناصرخسرو.
از کردۀ خود یاد کن و بگری ازیرا
بر عمر به از تو بتو کس نوحه گری نیست.
سنائی.
بگو دل را که گرد غم نگردد
ازیرا غم بخوردن کم نگردد.
مولوی.
و رجوع به ازایرا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازیراک
تصویر ازیراک
زیرا که ازایرا که ازاین رو که از این جهت که بدین سبب که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازیرا
تصویر ازیرا
زیرا برای این از برای آن از آن جهت بدین سبب بدین علت بنابراین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازیراک
تصویر ازیراک
حرف ربط مرکب، زیرا که، از این جهت که
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازیرا
تصویر ازیرا
حرف ربط مرکب، زیرا، از آن جهت
فرهنگ فارسی معین
پرنده ی کوچک آبزی که دیواره ی رودها محل زندگی و تولیدنسل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گورستانی قدیمی در جهت غرب دهکده ی کندلوس از آبادی های
فرهنگ گویش مازندرانی